امروز هم
بی " صبحت به خیر عزیزم " ات آغاز شد !
یک جمله یِ ساده
که قادر بود خورشیدِ مرا
از پشتِ کوهها بیرون بکشد
بالا بیاورد ، بنشاند پشتِ میزِ صبحانه ...
و هیچکس نمی دانست
در درونم ، زنِ دیوانه ایست
که روزش به چند کلمه وابسته است ...